-
فرانک گری ، بیوگرافی و مبانی نظری و روش های طراحی فرانک گری
فرانک گری (Frank Gehry) با نام کامل فرانک اوون گِری (Frank O. Gehry) معمار معروف آمریکایی در 28 فوریه 1929 میلادی در خانواده ای یهودی در تورنتو زاده شد. او که چندان مورد حمایت پدرش نبود و همواره به دلیل سبک زندگی نامتعارفش سرزنش می شد ، سرانجام با حمایت های مادرش در سال 1947 به کالیفرنیا رفت و در حین کار و فعالیت در یک شرکت حمل و نقل، به تحصیل در کالج لس آنجلس پرداخت. بنابراین جدال شغل ، درآمد ، امرار معاش با علاقه ، هنر و معنویت در زندگی فرانک گری نیز دیده می شود. وی پس از دوره کالج در راستای علاقه اش به ساخت ماکت های خیال انگیز به هدف خود رسید و در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در رشته معماری مشغول به تحصیل شد. پس از اینکه در سال 1954 از دانشگاه فارغ التحصیل گردید مدتی از معماری کناره گیری کرد و به کارهای متفرقه نظیر کار در ارتش آمریکا مشغول شد. علت این امر از طرفی گریز گِری از اتمسفر خشک دانشگاه ها با انبوهی از نظریات ساختارمند بود که روح ساختارشکن و خلاق گری را محدود میکرد. از طرفی نیز همین امر با توجه به نظریه "دلتای یادگیری" موجب پیشرفت گری در معماری شد. چرا که وقتی وی در سال 1956 همراه نخستین همسر خود آنیتا سایندر برای تحصیل در رشته معماری دانشکده هاروارد به ماساچوست سفر کرد ، خلاقیت وی به شکل قدرتمندتری متولد شد. و البته حاصل چنین خلاقیتی ترک تحصیل در دانشگاه هاروارد بود. از اولین کارهای وی ، که هزینه اش با فروش "Easy Edges" تامین می شد ، خانه ای شخصی برای همسرش در سانتامونیکا بود. در دهه 80 وی در حال کسب شهرت شگفت انگیزی بود و مهمترین آثارش را خلق کرد. که عبارتند از موزه گوگنهایم در بیلبائو ، سالن کنسرت والت دیزنی در لس آنجلس ، خانه رقص پراگ و ... ! در قرن 21 او دوباره به سمت طراحی ساختمان های مسکونی و شخصی بازگشت و آسمان خراشی در خیابان اسپروس نیویورک و برج اپوس هنگ کنگ را طراحی کرد. وی در طول دوره کاری خود هرگز محدود به تنها یک سبک نبود و در سبک های منعطف و سیالِ فولدینگ ، دیکانستراکشن و پرش کیهانی هنرنمایی میکرد.
حال وقت آن است که برای درک بهتر آثار فرانک گری نگاهی به روش طراحی و مبانی نظری او داشته باشیم. همانگونه که در زندگی هنری اکثر هنرمندان مشاهده می شود ، فرانک گری نیز در روند حرفه ای خود سه مرحله اجتناب ناپذیر را طی کرده است. آن سه مرحله عبارت اند از : تقلید – بلوغ – تکامل ! این سه مرحله تنها محدود به معماری نیست و در سیر آثار سایر هنرمندان نیز مشاهده می شود. گری مرحله اول را با الگو گرفتن از طرح های ساده هندسی و تاثیر پذیری از معماران سوییس و فرانسه به ویژه "لوکوربوزیه" آغاز کرد. بلوغ هنری وی همگام بود با شکل گیری نوعی فلسفه معماری در نهاد او ! این فلسفه هنری که در مرحله سوم کاری او به حد اعلای خود می رسد بازتابی از "نسبیت" بود . فرانک گری در ابتدای بلوغ خود با بهره گیری از ادراکات حسی ، شناخت و آنالیز مسائل و از همه مهمتر مشاهده گسترده آثار هنری و نظریات معماری به یک فلسفه ساده و همگرا رسید. او هرگز از تاثیر پذیری از فرهنگ های گوناگون هراس نداشت و خود را محدود به نگاهی مطلق نکرد . می توان اینگونه بیان کرد که فرانک گری با هربار آفرینش یک اثر معماری ، نظریه جدید خود را بازتولید می کرد و همواره با پیشرفت جامعه خود همگام بود و هرگز در چهارچوب نظریات سلب ، منجمد نشده بود. نظریه ساده و ابتدایی او بسیار بحث برانگیز بود. وی معتقد بود که هیچ نظریه درست و غلطی وجود ندارد و مرز میان درست و غلط نادیدنی و بحث در این باره مضحک است. بنابراین نوع ویژه ای از آزاداندیشی و فراغت بال در آثار وی دیده می شود. این تفکر را حتی میتوان بازتابی از نظریات علمی انیشتین درنظر گرفت. بنابراین نمی توان از آشنایی فرانک گری با علوم روز و حتی تکنولوژی نوین به سادگی گذشت . طرح های او اگرچه اغلب به وسیله تکنولوژی های پیچیده و رایانه های قدرتمند اجرا و آفریده شده اند اما نوعی سادگی و معنویت در کارهای او مشاهده می شود. طرح هایش به وضوح تبلوری عینی و ابژه هایی نمادین هستند از طرز فکر او !
فرانک گری با پایه گذاری معماری فولدینگ و اجرای آثار خود در این سبک (در مرحله تکامل آثارش) راه باریک و بکری از فرم به سوی محتوا باز کرد. راهی که شاید تا آن زمان کشف نشده باقی مانده بود. علاوه بر این از عملکرد نیز غافل نشد و با ارزیابی نیازهای مردم و مطالعات جامعه شناسی محتوای مورد پسند و مورد نیاز جامعه را نیز تولید کرد ! در آثار فولدینگ او ، فرم و نمای اثر به گونه ای آفریده شده است که هیچ لایه و هیچ سطحی بر دیگری ارجحیت ندارد. هیچ فرم محکم و استواری را مشاهده نمیکنیم چرا که استواری نشانه ای از مطلق بودن و کمالگرایی است و فرانک گری به وضوح مخالف چنین رویکردی است و حجم های سیالی که خلق کرده است این مهم را تایید می کند. با این حال روش طراحی و ایده پردازی او به نظر شهودی می رسد. به این معنی که مطالعات اجتماعی و فرهنگی گسترده او و همچنین مشاهدات هنری اش و ذهن آزاداندیشش برآیند مناسبی را در ذهن او ایجاد میکند. این روش همگرا در ادامه با ادراکات حسی و تخیل نیرومند فرانک گری ترکیب می شود و حاصل سطوح سیالی است که هم نظریه اش را به معماری تبدیل کرده است ، هم از فرم به محتوا رسیده و هم نیازهای جامعه را پاسخ گفته است! تخیلی که از آن صحبت شد به وضوح در طرح های نامتعارف و سطوح "از ریخت افتاده" او مشاهده می شود. در طرح هایش به نظر می رسد که ساختمان در حال فروریختن است و این مطلب تمثیل زیبایی در خود دارد. به این معنی که شاید تمام نظریات و تفکرات مطلق و تثبیت شده ای که در پیش از آن به صورت خالص استفاده می شده ، حالا در حال فروریختن است. شاید گری را بتوان معترضی به شمار آورد که تفکرات خشک و استاندارد های دست و پاگیر را به چالش میکشد و با مایه گذاشتن از ناخودآگاه و شهود خویش و همچنین با مدرک آوردن از جامعه زمان خود ، نابودی و ناکارآمدی نظریات پیشین را به چالش میکشد. با این حال گری نسبت به سنت رویگردان نیست اما تعهدی که او به ذات هنر و البته نیاز جامعه دارد موجب می شود که باورهای پیشین را مورد بازداوری قرار دهد و دست به پیدایش راه حل های جدید بزند. با همه اینها روند طراحی فرانک گری با نظم و وسواس قابل توجهی صورت میگیرد. بنابراین سازماندهی و برنامه ریزی هدفمندی در پشت این طرح های به ظاهر آنارشیستی وجود دارد. وی هرگز از ریسک کردن نمیترسد و این را به دفعات ثابت کرده است. راه رفتن روی مرزهای مؤکد و خط قرمز های وحشت انگیز از ویژگی های خودویژه اوست ! آزمون و خطا و داوری های متعدد طرح ها از ویژگی های روند طراحی فرانک گری است. بنابراین آفرینش معماری او تصادفی نبوده و دارای مدلی مشخص و البته همگراست . ویژگی های نظری او حتی در استفاده وی از مصالح نیز مشهود است. فرانک گری با داعیه همگام بودن با نیازهای جهان و پیشرفت علم و تکنولوژی از مصالح نوین و به روز نیز استفاده کرده است و تا حدودی توانسته به آینده نیز پاسخ دهد و چشم اندازسازی را به نحو احسن صورت دهد. در کارهای فرانک گری رگه هایی از ارتباط او با سایر هنرها نیز قابل ردیابی است. به عنوان مثال فرم های از ریخت افتاده و سطوح استریلیزه ای که در آثار معماری او مشاهده می شود ادامه منطقی و ادای دین معناداری است به سینمای اکسپرسیونیستی آلمان و به طورکلی تر هنر اکسپرسیونیستی ! در واقع این مطلب گواه آن است که فرانک گری با همه علاقه ای که به نگاه به سمت جلو و حرکت به سوی آینده دارد هرگز از سنت و گذشته رویگردان نیست و با نهایت ازاداندیشی نکات موردنیازش را از سایر هنرها و سایر هنرمندان وام میگیرد و در روندی همگرایانه آنها را در امر تولید به کار میگیرد ! او با بهره گیری از امکانات روز ثابت کرد که همگام شدن با زمانه و عصر خود می تواند غیرممکن هایی را که گذشتگان از افرینش آن هراس داشتند را ممکن کرد.
فرانک گری گاها در رده کولاژ کاران طبقه بندی می شد و منتقدان همواره در پی کشف ارتباط او با دادائیسم و کولاژ هنر فرانسه بودند. با این حال فرم و پوسته اثار او نشان می دهد که روند همگرایانه طراحی موجب شده است که کارهای گری کولاژ تلقی شود. و این حاکی از آن است که شاید فرانک گری نکات مثبتی را از جنبش دادائیسم نیز دریافت کرده باشد ! با این حال گری اغلب توسط زمانه خود درک نشد. شاید به این دلیل که نگاه وی به سوی آینده بود. در جامعه ای که تفکرات پیشین همچنان مقلد و پیرو دارند آفرینش نظریات جدید برای گری مشکل و حتی خطرناک بود. با این حال او نسبت به نقدهای منتقدان دوره خود رویگردان بود و افقی که می دید از افق دید آنها فراتر بود. شاید برای همین است که امروزه کارهای فرانک گری روح هر هنرجویی را سیراب میکند و به نیازهای روحی و فیزیکی او به درستی پاسخ می دهد.
نویسنده: محمد مهدی تابنده
نظرات