-
نحوه بهبود آموزش معماری: یادگیری و عدم یادگیری از روش هنرهای زیبا
یادگیری طراحی سخت است. این رشته به دانشجویانی نیاز دارد که دید و فکری نو نسبت به دنیا داشته باشند؛ حتی به یک دایره لغت کاملاً جدید نیاز دارد. بنابراین دانشکده معماری واقعاً سخت است. به هر حال، دانشکده معماری به خاطر دلایل نادرست به سختی معروف شده است. این دانشکده را مکانی اسرارآمیز و مملو از دانشجویانی خوابآلود میدانند که دائماً در حال طراحی هستند زیرا اساتید معماری، آنها را مکلف کردهاند که تا حد ممکن طراحی کنند. وقتی که این دانشجویان در گوشهای به هم میرسند؛ بلافاصله شروع به درددل میکنند. این استنباط ناشی از این موضوع است که فرهنگ دانشکده هنوز نسبت به روش سخت و اولیه تدریس هنرهای زیبا (Beaux Arts) متحول نشده است. این روش روی رقابت و شدت تأکید و زمینهای برای پرورش دانشجویان ناراحت خلق میکند.
دوران هنرهای زیبا در پاریس بر پایه چهار المان تحت عناوین The Ecole، آتلیههای خصوصی، Salon و زندگی کافه، استوار بود. The Ecole به مطالعه سخت و سنتی نقاشی و معماری کلاسیک گفته میشد. این بخش از هنرهای زیبا در رقابت Grand Prix de Rome به اوج خود میرسید؛ به برندگان این مسابقه، بورس تحصیلی رم اعطا می شد. در آتلیههای مستقل کوچک، دانشجویان مستقیماً تحت نظر یک استاد آموزش میدیدند؛ موفقیت دانش آموزان مستقیماً به استاد برمیگشت؛ موفقیت، موفقیت میآورد و یک سلسلهمراتب سخت و جدی خلق میکرد. در نمایشگاه سالانه Salon، بهترین آثار را در معرض دید عموم قرار میدادند؛ این آثار توسط هیئت داوران انتخاب میشدند. زندگی کافهها، شاخهای غیررسمی از The Ecole و آتلیهها بود؛ جایی که مردم دور هم جمع میشدند و در مورد طراحی بحث میکردند.
سایه ایدههای اصلی هنرهای زیبا ، همچنان روی دانشکدههای معماری معاصر سنگینی میکند. هنوز هم بین دانشجویان حس رقابت و انعطافناپذیری حاکم است؛ سلسلهمراتب خشک بین دانشجویان و اساتید دیده میشود و داوران و اساتید قدرتمند به انتخاب آثار برتر میپردازند. هنوز هم در دانشکدهها، بازار تجمع در کافههای غیررسمی و بحث بر سر طراحی داغ است. اگر این سلسلهمراتب انعطاف ناپذیر را منحل کنیم؛ از شدت حس رقابت بکاهیم؛ سبک کافهها را تغییر دهیم و در دانشکدههای معماری معاصر ابتکار عمل داشته باشیم؛ قطعاً به محیطی بهتر برای یادگیری و طراحی تبدیل میشوند.Micheala Wozniak، دانشجوی سال سوم معماری سیراکوز و البته فارغالتحصیل رشته جغرافیا است. او در کمبریج متولد شده است و دوست دارد؛ در زمینه طراحی شهری فعالیت کند. وی راهنمای تور دانشکده معماری سیراکوز است و اینگونه بیان می کند که هرگاه راهنمایی دانشجویان به وی سپرده میشود؛ به آنها میگوید بهترین قسمت تحصیل در این دانشکده، کلیتی است که در آن موج میزند. به آنها میگوید؛ ما دانشکدهای منحصربهفردیم؛ دانشکدهای که تمام اعضایش در یک ساختمان،Slocum Hall ساکن میشوند. Slocum، شگفتانگیز است زیرا میتوانید در سالن سمینار، آزمایشگاه کامپیوتر یا حتی در آسانسور با هر کسی در مورد طراحی گپ بزنید. هر دانشجویی، از پنج تا پنجاه ساله، دوست دارد که از دیگران یاد بگیرد و از اتفاقات در حال جریان در دیگر استودیوها باخبر شود. اما یک نقطهضعف در این کلیت دیده میشود؛ این ضعف به اساتید و فرهنگی برمیگردد که توسط آنها جاودانه شده است.
هر ساله در دانشکده معماری سیراکوز، مسابقه Slivers برگزار میشود. هر دانشجوی سال دومی در واکنش به یک متن، نقشه زیبایی را با گرایش به هنرهای زیبا ترسیم میکند. زمانی که من سال دوم بودم؛ بعد از اتمام کار، نقشهها را روی دیوار نصب کردیم؛ شروع به تماشای نقشهها کردیم؛ از اثری به اثر دیگر و با هیجان در مورد آنها حرف میزدیم؛ واقعاً شگفتانگیز بود؛ صدها دانشجو، صدها تفسیر مختلف داشتند. وقتی اساتید از راه رسیدند؛ برندگان مسابقه را اعلام کردند و محیط طراحی شادی که دانشجویان تدارک دیده بودنم را بر هم زدند. همه دانشجویان از تنوع تفاسیر، ایدهها و سبکهای تولید خوشحال بودند اما اساتید آمدند و به آثار، لقب درست و غلط دادند؛ دانشجویانی که کارهایشان انتخاب نشد؛ خجالت کشیدند و ناراحت شدند.البته استودیو به انتقاد و بازخورد استاد نیاز دارد. اما اینکه یک سری سلسلهمراتب خشک تعریف کنیم و فقط اساتید را صاحب دانش بنمایم؛ مانع برقراری گفتوگوهای آزاد میشود. دانشکده باید به یک زمینبازی صاف تبدیل شود که به دانشجویان هم مانند اساتید اجازه حرف زدن بدهد. دانشکدههای معماری باید به مکانهایی تبدیل شوند که دانشجویان و اساتید با احساسات مشابه بتوانند دور هم جمع شوند؛ از هم الهام و یاد بگیرند.
مؤثرترین استودیویی که تا به حال دیدهام؛ استودیو استاد سال اولش،Sekou Cooke بود؛ او به ما اصرار میکرد که با اسم کوچک صدایش بزنیم. راهی که او طراحی کرد باعث شد بعد از پنج سال احساس کنیم که همکار وی هستیم و چرا مثل او شروع به کار نکنیم؟ او هنوز هم برای من نمونه است؛ بیشتر اساتید دوست دارند که دانشجویان با آنها رفتاری محترمانه داشته باشند یا حتی از آنها بترسند. در استودیو Sekou مجبور بودیم؛ جمعهها کارهایمان را روی دیوار نصب کنیم و روی هر کدام کامنت بگذاریم. قالب کامنت ها بدینصورت بود که باید توضیح میدادیم این کار چیست؛ چه چیزی نیست و چگونه میتوانست تغییر کند. به عنوان دانشجوی سال اول، کار سختی بود. اما در نیمه ترم با آن خو گرفتیم. ما ملزم به پیگیری این فرمت بودیم زیرا باید یاد میگرفتیم که چگونه به پروژهها بنگریم؛ چگونه نقاط قوت و ضعف آنها را بیابیم و بهبود دهیم. این خیلی برای دانشجویان معماری اساسی بود؛ باید یاد میگرفتیم که دیدی نقادانه نسب به کارهای خود داشته باشیم و بازخورد آن را از سمت همکلاسیهایمان میدیدیم؛ بدون اینکه استاد اثری را صحیح یا غلط قلمداد کند. همچنین این روش به عرصهای برای توسعه هر پروژه تبدیل شده بود و به دانشجویان اجازه میدهد کارهای خود را بهبود دهند و بهترین طراح ممکن باشند.امروزه نیز تلاشهایی در زمینه ترویج روحیه همکاری در آموزش معماری انجام میگیرد مانند پروژه Radical Pedagogies که در دانشگاه معماری پرینستون در دست اجراست. رهبری این پروژه بر عهده Beatriz Colomina است. او در این پروژه بحرانی با دانشجویان دوره دکتری خود همکاری میکند. ایده همکاری در دانشکده معماری نشان میدهد که همه شرکتهای معماری باید به طراحی گروهی روی بیاورند.
اما Radical Pedagogies، کاری پیشگامانه است و دانشکدهها میبایست ساختار خود را نرمتر کنند و به بستری تبدیل شوند که در زمینه معماری، دانشجویان، اساتید و کارمندان را یکسان در نظر بگیرند. با بازطراحی سبک کافههای قدیمی میتوانیم؛ محیطی خلاقانه با احترام متقابل طراحی کنیم؛ جایی که دانشجویان و اساتید الهامبخش و معلم یکدیگر باشند. با پشت سر گذاشتن سلسلهمراتب علمی و تقویت دانشکدههای درست میتوانیم فضایی خلاقانهتر و تجربیتر بسازیم. اگر بتوانیم لحظات بیشتری مثل ساعات اولیه رقابت Slivers خلق کنیم؛ آنگاه فضایی ساختهایم که همگی در کنار هم کار میکنند و از هم یاد میگیرند؛ حالا دانشجویان دانشکدههای دیگر نه تنها با ما اظهار همدردی نمیکنند بلکه به ما حسادت هم میکنند.
نظرات