-
نظریه معماری (Architectural theory)
نظریه معماری (Architectural theory) به عمل فکر، بحث کردن و نوشتن در مورد معماری اطلاق میشود. نظریه معماری در اکثر دانشکده های معماری در حال تدریس است و توسط معماران پیشرو در جهان انجام میشود.
برخی از اشکالی که نظریه معماری به خود می گیرد شامل بیانات و یا گفتگو، رساله یا کتاب، پروژه ها و یا مسابقاتی است که در مورد معماری انجام میشود. نظریات معماری اغلب آموزشی هستند و نظریه پردازان عمدتاً تمایل دارند در یک محیط سربسته یا در کلاس های درس باشند. این تئوری در دوران باستان وجود داشته است و با انتشار آن توسط کتابها، مجلات و آثار زیادی از معماران و منتقدان در قرن بیستم تئوری معماری غنای بیشتری به دست آورده است. در نتیجه سبک ها و جنبش های تشکیل شده و راهحلهای بسیار سریعتر از سبک های نسبتاً پایدار در طول تاریخ به دست می دهد. انتظار میرود در آینده ای نزدیک از اینترنت برای مباحثه در مورد معماری قرن 21 استفاده شود.تاریخچه نظریه معماری
دوران باستان
اطلاعات و شواهد کمی در مورد نظریه معماری در دوران باستان تا قبل از قرن یک پیش از میلاد، با کارهای Vitruvius وجود دارد. این بدان معنی نیست که هیچ گونه آثاری وجود نداشته بلکه بسیاری از آثار آن دوران از بین رفته اند.
Vitruvius یک معمار و مهندس فعال در قرن یک پیش از میلاد بود. او برجستهترین نظریه پرداز در دوران امپراطوری روم بود که کتاب "درباره معماری" را نوشت (امروزه به نام ده کتاب در مورد معماری شناخته میشود) و رساله هایی به زبان لاتین و یونانی دارد که مختص امپراطور آگوستوس بوده است. احتمالاً آثار او در بین سالهای 23 و 27 قبل از میلاد نوشته شده اند. آثار او به عنوان تنها منبع عمده در معماری کلاسیک از دوران باستان جان سالم به در برده است. کتاب او به ده بخش یا کتاب تقسیم بندی میشود که شامل بیاناتی در مورد جنبه های معماری روم، برنامه ریزی شهری، مواد، دکوراسیون، معابد، منابع آب و ... است. در آنجا تعریفی کلاسیک از معماری ارائه می دهد. همچنین سه قانون اساسی که معمار باید آنها را رعایت کند پیشنهاد می دهد: فیرمتیاس، یوتیلیتاس و ونوستاس که در قرن 17 توسط Henry Wotton به شعاری در انگلیسی مبدل شد: استحکام، تناسب، لذت بخش بودن (به معنی کفایت ساختاری، کفایت عملکردی و زیبایی). کشف های ویتروویوس تأثیر عمیقی بر معماران رنسانس گذاشت و زیربنای باستانی را محکم کرد و به ظهور سبک رنسانس که در راه بود؛ کمک نمود. معماران رنسانس مانند Niccoli، Brunelleschi و Leon Battista Alberti در کتاب "درباره معماری" عقاید خود را برای برای تبدیل کردن آن به یک رشته علمی کشف کردند.قرون وسطی
در قرون وسطی، دانش معماری توسط رونویسی، دهان به دهان و از لحاظ فنی در خانه های اساتید معماری رشد یافت. با توجه به سخت بودن رونویسی، نمونه های کمی از نظریه های معماری در آن زمان نوشته شد. بیشترین کارهای این دوره تئولوژی و رونویسی از کتاب مقدس بود به طوری که نظریه های معماری مشتمل بر ساختارهای آن بود. راهب بزرگ Abbot Suger's Liber در کتاب administratione sua gestis درباره معماری گوتیک مطالبی را بیان نموده است. Villard de Honnecourt با طرح هایش آثاری از هنر و معماری دوره خود حدود 1230 میلادی، را ارائه نموده است.
در Song Dynasty China، لی جی (Li Jie) Yingzao Fashi را در سال 1103 منتشر نمود که رساله ای در شرح معماری بود و عناصر معماری چینی را بیان می نمود.رنسانس
اولین کار بزرگ نظریه معماری این دوره متعلق به لئون باتیستا آلبرتی (Leon Battista Alberti) است به نام De Re Aedificatoria؛ که در آن از ویتریوویوس به عنوان کسی که هست های عمیق از معماری سنتی را در دوران مدرن نهاده، یاد شده است. آلبرتی که یک معمار خوب است؛ اهداف خود را با توجه به نظریه سه گانه ویتروویوس تعیین کرده است. این ابعاد سه گانه تا قرن 19 میلادی اعتبار خود را حفظ کرد. یک تحول بزرگ در قرن 17 و در نهایت رسیدن به مرحله روشنفکری از طریق تحقیقات ریاضی و بصریِ معمار و هندسه دان مشهور Girard Desargues بود. وی در تحقیقات خود بر روی مخروط ها (کونیک)، پرسپکتیو و هندسه تصویری تأکید می کرد.
دوران روشنفکری
عصر روشنفکری در اروپا شاهد تحولی عظیم در نظریه معماری بود. اکتشافات جدید باستانشناسی، عده زیادی را به هنر کلاسیک و معماری علاقه مند کرد. بنابراین در دوره نئوکلاسیسم، به وسیله مثال فهماندن توسط نوشته های منتقد هنری( Prussian Johann Joachim Winkelmann) برای برگزیدن معماران قرن 18 به وجود آمد که این رویه جدید کلاسیک برای الهام گرفتن در طراحی ساختمان بود.
نظریه پردازان اصلی دوران روشنفکری شامل Julien-David Leroy، Abbé Marc-Antoine Laugier, Giovanni Battista Piranesi, Robert Adam, James Stuart, Georg Friedrich Hegel و Nicholas Revett. بود.قرن نوزدهم
جنبش نئوکلاسیسم اثرات خود را از مقاله مارک آنتونی به ارث برده و پایهای برای دو نسل از فعالیتهای بین المللی در سراسر زمینه اصلی از سبک باستانی روم و یونان فراهم کرده است، بدویت و بازگشت به طبیعت.
واکنش در برابر پیشرفت معماری نئوکلاسیسم در دهه 1820 مشروط بر کارهای مبنایی و اخلاقیAugustus Pugin برای احیای معماری گوتیک بود و در دهه 1840 این صفات توسط John Ruskin توسعه یافت.
مجسمه ساز آمریکایی Horatio Greenough در آگوست 1843 مقاله معماری آمریکا را منتشر کرد. وی در این مقاله سبک های قدیمی ساختمان را رد کرد و رابطه عملکردی بین معماری و دکوراسیون را مطرح نمود. این نظریه ها عملکردگرایی (اعتقاد به استفاده عملی از شغل) در معماری مدرن را پیشبینی کرد.
در اواخر قرن یک شکوفایی در فعالیتهای نظری رخ داد. در انگلستان ایده های راسکین موجب جنبش در هنر و صنایع دستی شد که این امر را می توان در نوشته های ویلیام موریس یافت. این به نوبه خود پایه ای برای هنر نو در انگلستان شد. به عنوان مثال می توان به کارهای چارلز مکین اشاره کرد و همچنین از Vienna Secession تأثیر پذیرفت.
در این اقلیم نظریه های Viollet-le-Duc و Gottfried Semper زمینه هایی برای پرورش اندیشه های خاص جهت نوآوری در معماری و نوسازی مفهوم سبک مهیا میکند. نظریات Semper به ویژه در سطح بین المللی در کشورهایی چون آلمان، انگلستان، سوئیس، اتریش، بوهمیا (بخش غربی جمهوری چک)، فرانسه، ایتالیا و ایالات متحده توسعه یافت. نسل تازه متولد شده در اواسط قرن نوزدهم تا حد زیادی شیفتهی فرصت های به دست آمده توسط نظریه ترکیبی Semper شامل حوزه تاریخی مهیج و روش قدم به قدم بود. در مخالفت با بیشتر کارهای اخیر و سپس مدرن، از نظر محتوایی، فعالیت های نظری خود سازمان یافته این نسل برای جنبش یکی نشد. گرچه به نظر می رسد در استفاده Semper از مفهوم رئالیسم توافق داشتند و درنتیجه از طرفداران معماری رئالیسم شدند. در میان واقع گرایان معماری Georg Heuser, Rudolf Redtenbacher, Constantin Lipsius, Hans Auer, Paul Sédille, Lawrence Harvey, Otto Wagner و Richard Streiter جزء فعال ترین افراد بودند.قرن بیستم
در سال 1889 Camillo Sitte نقد Der Städtebau (برنامه ریزی شهری با توجه به اصول هنری) را با توجه به شهرسازی در قرن نوزدهم منتشر کرد که دقیقاً یک نقد معماری نبود ولی یک انتقاد زیبایی شناسانه بود (با الهام از برنامه ریزی شهری قرون وسطی و باروک). به طور عمده کار او نظری بود ولی تأثیر فوری بر معماری گذاشت به طوری که دو رشته معماری و برنامه ریزی را به هم گره زد. تقاضا برای آن بالا بود به طوری که پنج نسخه در آلمان بین سال های 1889 و 1922 چاپ شد و در فرانسه در سال 1902 برگردانده (ترجمه) شد (نسخه انگلیسی آن تا سال 1945 چاپ نشد).
برای Sitte بحث در مورد شکل و یا فرم ساختمان اهمیت زیادی نداشت اما کیفیت فضاهای شهری که ساختمانهای جمعی را محصور می کرد مهم بود؛ این که کل بیشتر از سایر قسمت هاست. جنبش مدرن این افکار را رد کرد و لوکوربوزیه (Le Corbusier) جدایی انرژی و کار را مطرح کرد. با این وجود کار Sitte به خصوص بعد از انتشار آن در سال 1986 توسط ریتزولی، به وسیله معماران و نظریه پردازان پست مدرن تا دهه 1970 توسط کالینز و کالینز بازبینی شد (در حال حاضر به وسیله Dover منتشر شده است). این کتابی است که امروزه اغلب از آن به نادرست و غلط به عنوان وسیله ای برای انتقاد از جنبش مدرن استفاده شده است.
همچنین با توجه به مفاهیم هنری این موضوع با توجه به شهرسازی، لوئیس سالیوان ساختمان بلند معماری را در سال 1896 بنا کرد. در این مقاله ضربالمثل معروف خود را "هر فرم تابع عملکرد است" به رشته تحریر درآورد. این عبارت بعدها به عنوان یک اصل اساسی در نظریه معماری مدرن به تصویب رسید. در حالی که معماران بعدی عبارت کوتاه "فرم تابع عملکرد است" را به عنوان یک بحث که در خدمت مکتب عملکردگرایی قبول کردند، سالیوان عملکرد را با توجه به عملکردهای بیولوژیک از نظام طبیعی نوشت. یکی دیگر از نظریه پردازان با نفوذ در این زمان Ebenezer Howard بود که نهضت باغ شهر را راه اندازی کرد. این جنبش با هدف شکلگیری جوامع به سبک هنری و صنایع دستی در Letchworth و Welwyn Garden City بود و سبک معماری بومی او مورد پسند عامه واقع شد.
در وین این ایده که برگرفته از یک معماری کاملاً مدرن بود، که نظریه پردازان و طرفداران بسیاری داشت. اولین استفاده از واژه معماری مدرن در عنوان کتابی که توسط Otto Wagner نوشته شد (که نمونه هایی از کار خود را با عنوان جدایی وین به همراه تصاویر هنری نو و آموزه های آموزشی را به دانش آموزان خود یاد می داد). کمی بعد از آن، آدولف لوس (Adolf Loos) "تزئین و جنایت" را نوشت و در حالی که سبک او معمولاً به نظر میرسد در چارچوب Jugendstil باشد. درخواست او برای "از بین بردن زینت" شعار "فرم تابع عملکرد است" را به عنوان یک اصل در جامعه معماری خواند که در اواسط قرن 20 به جنبش مدرن پیوست. فرانک لوید رایت (Frank Lloyd Wright) در حالی سبک مدرن احیاگری تاریخی را رد می کرد، به طور ویژه در نظریه اش بکار برد در حالی که در نوشته های فراوانش منتقل شد. رایت اصول سبک بین المللی را تصدیق نمی کرد اما امیدوار بود یک آمریکایی در مقابل یک اروپایی مترقی بایستد. سبک رایت با وجود شخصی بودنش، شامل نمایش های خاص خود از انسان و طبیعت بود. رایت بسیار شاعر پیشه بود و در قرن نوزدهم به شکلی بسیار محکم از دیدگاه خود به عنوان هنرمندی خلاق با نبوغ منحصر به فرد حمایت کرد. این امر مشروط بر ارتباط منطقی در نظریه اش می باشد. در اواخر قرن بیستم، معماری پست مدرنیسم در برابر سختگیری های بسیار مدرن (سبک بین المللی) از نظر اعمال نظارتی و هنجاری، واکنش نشان داد.دوران معاصر
در دوران معاصر، تئوریهای معماری به طور عام، بیشتر به موقعیتش در فرهنگ و به طور خاص به اندیشیدن مربوط میشود. به این دلیل است که دوره های دانشگاهی تئوری معماری، بیشتر وقت خود را صرف بحثهای فلسفی و مطالعات فرهنگی میکنند و به همین دلیل، تحقیقات پیشرفته کارشناسی ارشد و رساله دکترا بر موضوعات فلسفی مربوط به علوم انسانی معماری متمرکز است. برخی از نظریه پردازان معماری به بحث در مورد موضوعات فلسفی یا گفتگو با فیلسوفان میپردازند. از جمله گرایش پیتر آیزنمن (Peter Eisenman) و برنارد چومی (Bernard Tschumi) به اندیشه دریدا، یا علاقه آنتونی وایلدر (Anthony Vidler) به آثار فروید و لوکان، همچنین علاقه ژیل دلور (Gilles Deleuze) به اشعار گاستون باشلار. این گرایشات در مورد اساتید دانشگاه مانند آلبرت پرز گومز و دالیبر وسلی (Dalibor Vesely) نیز صدق میکند. در سال اخیر این جهت گیری های فلسفی از طریق نسل جدیدی از نظریه پردازان (مانند جفری کیپنیس و سانفورد وینتر) تقویت شده است. همچنین، میتوانیم به معماران معاصری که علاقمند به مطالعات فرهنگی و فلسفه هستند اشاره کنیم. برخی از آنها (از جمله کریستین نوربرگ شولز) به پدیدارشناسی علاقمندند و برخی (از جمله Nader El-Bizri ) به عنوان فیلسوف و مورخ علم بسیار متخصص هستند. در حالی که کسان دیگری از جمله مانفردو تافوری علاقمند به تعاریف هستی شناسانه جدید معماری برای ترسیم مفهوم جدیدی از مدرنیته در معماری هستند. این تصور که تئوری مستلزم نقد است، ریشه در مطالعات ادبی پساساختاری در کار بسیاری از نظریه پردازان و معماران، مانند مارک ویگلی یا Cynthia Davidson دارد. در تئوری آنان، با این گفته که در هرزمانی معماران میتوانند اختراع کنند، مقابله میشود. این تئوری بر معماری به اصطلاح "ضد ساختارگرایی" تأثیرگذار است. از سال 2000 تئوری های معماری با جهانی شدن و افزایش سریع شهرنشینی مواجه بوده اند. با توسعه مفهوم جدیدی از شهر، بسیاری از نظریه پردازان (مانند رم کولهاس) مفاهیم جدیدی از حالات شهری را توسعه دادند. علاقه به معماری به عنوان اشیاء گذرا منجر به بعضی تفکرات (برای مثال نگرانی از به کارگیری فنآوری پیشرفته) و نگرانی های عمومی مانند محیط زیست، رسانه های جمعی و اکونومیسم میشود.
در دهه گذشته، شاهد ظهور معماری به اصطلاح "دیجیتال" بوده ایم. چند جریان و متدولوژی معماری به طور همزمان در حال گسترش است که برخی از آنها همدیگر را تقویت میکنند و برخی دیگر در خلاف جهت هم هستند. یکی از این جریانها، Biomimicry است که عبارت است از فرآیند بررسی طبیعت، مدل های آن، سیستم ها، فرآیندها و عناصری برای تقلید یا الهام گرفتن به منظور حل مشکلات بشری. همچنین معماران با طراحی ساختمان های ارگانیک در تلاش هستند که زبان رسمی جدیدی را توسعه دهند. جریان دیگر، اکتشاف تکنیک های محاسباتی است که تحت تأثیر الگوریتم های مربوط به فرآیندهای بیولوژیک است و گاهی اوقات به شکلبندیهای دیجیتال اشاره دارد. تلاش برای استفاده از خلاقیتهای محاسباتی در معماری الگوریتمهای ژنتیکی توسعه یافته در علوم کامپیوتر منجر به تکامل طرحها در کامپیوتر منجر شده است و برخی از این طرح ها در ساختارهای واقعی مطرح و ساخته شده اند. از آنجا که جریان های جدید معماری ظهور کردند، بسیاری از معماران و نظریه پردازان از جمله پاتریک شوماخر، با کارکردن روی این مسائل، تئوری ها و ایده های خود را گسترش داده اند.
با این حال، هیچ مدرکی برای این ادعا وجود ندارد که ما شاهد تولد نوع جدیدی از تئوری و عمل معماری هستیم. جهان نظری معماران معاصر، متنوع و رنگارنگ است. مکاتب مسلط زیادی از تئوری های معماری وجود دارند که مبتنی بر تحلیلهای زبانی، فلسفه، پساساختارگرایی و یا نظریه فرهنگی هستند. به عنوان مثال، گرایشی برای کشف مجدد پروژه های پست مدرنیسم (Sam Jacob)، تعریف جدید گرایش رادیکال معماران و مفهوم آن در توسعه شهرها (Pier Vittorio Aureli) و رویکرد جدید فرمالیستی از طریق فلسفه مفاهیم شیگرا (Peter Trummer or Tom Wiscombe) در حال ظهور است. به هرحال، برای پاسخ به این سؤال که آیا هیچ یک از این نظریه ها شیوع یا تأثیری مداوم خواهد داشت، هنوز خیلی زود است.
مطلب خوبی بود ممنون
بسیار مفید بود سپاسگزارم