-
۷ معمار معروف از منفورترین ساختمانهای دنیا دفاع میکنند
آیا این معمارهای بزرگ میتوانند افکار ما را در مورد شهرک محکوم به فنای ناپل یا منفورترین آسمان خراش پاریس تغییر دهند؟ اجازه دهید؛ تلاششان را بکنند.
تصویری که مشاهده میکنید متعلق به برج مونتپرنس ۷۰۰ فوتی پاریس است که در سال ۱۹۷۳ ساخته شد. شهروندان پاریسی، این برج را فاجعهای برای تاریخ چهره شهر میپندارند. مونتپرنس حاصل همکاری و همیاری Eugene Beaudine، Urbaib Cassan و Louis Hoym Marien است. کمتر پیش میآید که این برج مقصد گردشگرها باشد.
دنیل لیبسکیند
واقعاً خیلی افسانهای است اگر بخواهیم مونتپرنس را منفورترین ساختمان پاریس بدانیم. دفاع من از این برج به خاطر این نیست که زیبایی بخصوصی دارد بلکه بابت ایدهای است که بیان میکند. پاریسیها با دیدن این ساختمان وحشت کرده و آن را رها کردند و در واقع از ایده خلق یک شهر متراکم پایدار دست کشیدند. آنها ساخت بناهای خیلی بلند را نفی میکردند. واکنش شهروندان متکی بر جنبه زیباییشناسی و غافل از یک نتیجه حیاتی بود. آنها بیش از اینکه به زندگی شهری توجه کنند به دنبال خلق شهری شبیه به موزه بودند. مردم کاملاً احساساتی از تصوراتشان حرف میزنند و منابع و ظرفیتهایشان را هدر میدهند؛ درحالیکه ساخت بناهای بلند از نظر اقتصادی بهصرفه است. میبینیم که امروزه پاریسیها به لندن عزیمت میکنند؛ علت این مهاجرت فقط بیکاری نیست بلکه به خاطر کمبود فضاهای در دسترس نیز میباشد. خیلی از شرکتهای نوپا قدرت این را ندارند که در پاریس بمانند. شاید مونتپرنس، اثری هوشمندانه نباشد اما نشاندهنده شکلی است که ساختمانهای دنیای آتی باید داشته باشند.
ساختمان دولتی اورنج کانتی با بیش از ۸۰ بام و پنجره جعبه مانند در شهر Goshen قرار دارد. قدمت این بنا به سال ۱۹۷۰ برمیگردد که از همان موقع ساختمانی بدمنظر عنوان گرفت. اورنج کانتی اثر پاول رودلف است.
زاها حدید
دهه ۱۹۶۰، اوج اصلاحات اجتماعی بود. ایده تغییر، حقوق و آزادی شدت گرفته بود. حالا مردم فکر میکنند که ساختمانها باید زیبا باشند اما آن روزها مردم در اندیشه خلق پروژههای بادوام بودند. چیدمان این مجموعه بهگونهای است که فضاهای داخلی را به فضاهای عمومی خارجی پیوند زده است. وحدتی که در طرح بنا موج میزند از تعهد و ارتباط سخن میگوید. این ساختمان به عنوان یک مرکز دولتی، دموکراسی را از طریق یکپارچگی فضایی به تصویب میرساند و بین مسئولین و دیگر موسسهها جدایی ایجاد نمیکند. پروژههای مشابه زیادی در سراسر دنیا وجود دارد که از بیتوجهی رنج میبرند؛ درحالیکه با انجام یک بازسازی حساس و برنامهریزی نو، میتوان فضاهایی مهیج خلق کرد که مردم نیز بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند. اثر رودلف، ناب است اما از نظر زیبایی دچار فقر است.
سال ۱۹۷۶، درست زمانی که ساختمان امپایر استیت پلازا در شهر Albany واقع در مرکز نیویورک افتتاح شد؛ نیویورکتایمز از آن با عنوان کاری پرخرج اما بیهوده نام برد. آنها معتقد بودند که ساختمان بیشتر از اینکه بخواهد نقش پایتخت ایالت نیویورک را داشته باشد؛ میخواهد نقش سیاره کریپتون را ایفا کند!
آنابل سلدورف
اگر بخواهم خوشبینانه بگویم؛ این مجتمع را دوست دارم؛ ساختمانی مجسمهای با یک معماری انتزاعی که از نمای دور، هویت و قدرتی خاص به شهر آلبانی بخشیده است و در حوالی خود، نقشی مهم در برقراری روابط اجتماعی دارد. میدانم که دیگران پلازا را بنایی زمخت و زننده تلقی میکنند اما به نظرم عظمت و سرسختی آن زیباست. این بنای عظیم، قدرتی خارقالعاده را به نمایش میگذارد که هراسانگیز است. فکر میکنم که اگر پلازا را با باغ و حوض همراه کنید دیگر با آن دشمنی نخواهید کرد. وقتی زندگی در مجموعه جریان پیدا کند؛ فضایی سرزنده خلق خواهد شد و ساختمان به مکانی برای بیان ارزشهای دموکراسی و آزادی بیان تبدیل خواهد شد.
شهرکی که در تصویر مشاهده میکنید؛ بین سالهای ۱۹۶۲ تا ۱۹۷۵ به عنوان مجموعهای خودکفا در شهر ناپل ایتالیا ساخته شد و تقریباً از همان ابتدا، محکوم به فنا شد. این مجتمع مسکونی مدرن بعد از زمینلرزه Irpinia در سال ۱۹۸۰ رها شد و به دست ساکنین غیرقانونی افتاد؛ شهرکی که در سال ۲۰۱۴ نیز شاهد یک رسوایی بزرگ شد.
آدا تولا
اگر این شهرک را مقابل چشمان من مجسم کنید؛ بدون هیچ زمینه و پیشینهای، من واقعاً این مجموعه را یک اثر معماری قوی میپندارم. ساختمانهای برجسته شهرک، ایده حقوقی مسکن یعنی یک خانه برای هر نفر را در دل خود جای دادهاند. زمانی که مجموعه طراحی شد؛ پروژهای خوشبینانه، مثبت و پیشرو تلقی میشد. پروژه در دل ایده خلق ساختاری بسیار بزرگ برای رفع مشکل شلوغی مرکز شهر ریشه دوانده است. پلان شهری توسعه منطقه نیز گواه بر همین خوشبینی است. حیاط داخلی و شکل قایق مانند ساختمانها تداعیگر زندگی ساده ناپل است و خیابان باریکی که بین ساختمانها کشیده شده نقش آب را ایفا میکند. اما شهرک نفرینشده است. مجتمع از نظر مهندسی خیلی باارزش نیست و مساحت کم حیاطهای داخلی منجر به کمبود نور شده است. هیچیک از فضاهای عمومی، امکانات، مدارس یا ادارهها ساخته نشدند. ساختمان قبل از اینکه تکمیل شود؛ تسخیر شد. انجمن سری کامورا شهر ناپل، یک گیت امنیتی و یک کیوسک پلیس در ورودی مجتمع نصب کرد. برای من مهم است که بدانیم این پروژه به معنای شکست معماری نیست بلکه حاصل مدیریت و اجرای نادرست است. این نوع ویرانگری مانند پنهان کردن زباله در زیر فرش است و واقعاً راه درستی برای درس گرفتن از گذشته نیست.
فرودگاه Tempelhof برلین در دهه ۱۹۳۰ به دستور هیتلر ساخته شد؛ به منظور اینکه به فرودگاهی بینالمللی برای پایتخت آتی تبدیل شود. خط هوایی تمپل هوف از سال ۲۰۰۸ تعطیل شد. حالا این ساختمان یک پارک عمومی و سایتی فرهنگی است.
نورمن فاستر
تمپل هوف، یکی از خارقالعادهترین ساختمانهای دوران مدرنیته است اما به هر حال موردپسند همه افراد نیست. معمار فرودگاه، ارنست سیگبیل، زیر نظر یکی از بزرگان یهودی با نام اریک مندلسون تحصیل کرد اما بعدها به خدمت نازیها درآمد. فرودگاه در کنار کمپ روزنامهنگاران، سیاستمداران، یهودیان و دیگر افراد طردشده قرار داشت و با این نکات منفی گره خورده بود. فرودگاه مثل یک آونگ، بین اهداف رژیم فاشیست و غذا رسانی به مردم برلین غربی سرگردان بود. این ساختمان، پر از تناقض است. نمای ساده فرودگاه خیلی به خواستههای فاشیستی شباهت نداشت و بیشتر تداعیگر نماهای سوئدی است. در پشت مجموعه، سقف مانند سایبانی خمیده جلو آمده است. قدم زدن در زیر این سقف معلق واقعاً بهتانگیز است. معماری فرودگاه، حماسی است؛ بهگونهای که روح را به پرواز در میآورد.
ساختمانی که مشاهده میکنید؛ در اوایل دهه ۱۹۶۰ برای تجهیزات شبکه مخابرات نوپای بریتانیا ساخته شد. در سال ۲۰۱۱، آنتنهای برج BT ییتز جدا شدند. این برج را زمانی با عرشه دیدهبانی و رستوران چرخان میشناختیم که هر دوی آنها در دهه ۸۰ بسته شدند.
آماندا لوتی
چیزی که مرا شگفت زده میکند؛ این است که طرح برج BT، زمانی که ساخته شد کاملاً منطبق بر کارایی آن بهعنوان برج مخابره بود. ارتفاع زیاد ساختمان ناشی از همین هدف بود. حالا در غیاب ماهوارهها، این ارتفاع، حشوآمیز به نظر میرسد. برج، نمای ظاهری و سمبلیک خود را از دست داده است. وقتی که ساختمان در سال ۱۹۶۵ تکمیل شد؛ من دهساله بودم؛ در آن زمان و تا چندین سال، بلندترین ساختمان لندن محسوب میشد. اگر از سمت شرق میآمدید؛ برج مثل یک علامت دیده میشد. برج، اولین ساختمانی بود که عرشه دیدهبانی داشت. این برج، رستورانی نه چندان گران داشت. امروزه از این ساختمان بلند، فقط برای منافع شخصی استفاده میشود. البته این بنا، برای لندنیها حسی نوستالژیک دارد؛ زمانی ما یک ایستگاه داشتیم که حالا گالری هنرهای مدرن است. واقعاً شگفتزده میشدم اگر ماهوارهها و آنتنها حفظ میشدند تا تداعیگر دهه ۱۹۶۰ میشدند؛ یعنی زمانی که بریتانیا پا به عرصه بینالمللی گذاشت.
معماری اسکلت ساختمان Centre Pompidou، کاملاً با ساختمانهای برجسته پیرامونش مغایرت داشت؛ ساختمانی که در سال ۱۹۹۷ افتتاح شد. شهروندان، این مرکز فرهنگی را یک سبک صنعتی متجاوز میپندارند که به بافت تاریخی پاریس حمله کرده است. مردم پاریس میگویند که اگر دستشان به ریچارد روگرس، یکی از معماران بنا، برسد با چترش روی سر آن میزنند.
وینسنت ون دویسن
من جسارت و آزادی این ساختمان را تحسین میکنم؛ بنایی که با شهر، مکان و زمانش مطابقت دارد. ساختمان از محلهاش و از خود پاریس طرد شده است. پاریسیها به سنگ فرانسوی، بامهای خاکستری روشن و رنگهای طبیعی شاد میبالند. در طرف مقابل، ساختمان مذکور با در نظر گرفتن دموکراسی به اتلاف میلیاردها دلار هزینه سالانه واکنش نشان داده است. ما وقتی که معماری میخوانیم، نمیتوانیم چشممان را روی این بنا ببندیم. طرح ساختمان، مدل معمولی موزهها را وارونه کرده است. معماری آن دوران به چنین کارهای متمایزی نیاز داشت؛ آثاری که به دنیای معماری شوک وارد میکردند. این شوک، خیلی از احساسات و ادراک را آزاد کرد.
خیلی عالی بود ممنون